فرهیختگان آنلاین: هادی عامل از جمله کارگردانان و بازیگرانی است که به نمایش سنتی ایرانی نگاه ویژهای دارد. وقتی با او صحبت میکنید، احساس میکنید با یک دوست قدیمی همکلام شدهاید. او علاوهبر بازیگری و کارگردانی در دانشگاه سوره تهران نمایش ایرانی تدریس میکند.
عامل پس از چند سال با نمایش «کمدی افسانه ببر» به قلم داریو فو در تماشاخانه «باران» روی صحنه رفته است. در چند صباح اخیر آثار نمایشی مختلفی از داریو فو، برنده جایزه نوبل ادبی روی صحنه رفته است که هر یک حال و هوای متفاوتی داشتهاند و شیوه اجرایی هر کدام بهشدت با یکدیگر فرق داشته است. اما کارگردان «حساب پرداخت نمیشه» در چهارمین اجرای خود از داریو فوی ایتالیایی تسلط خود را بر جهان تئاتری او به رخ میکشد. تئاتر «اجیته-پراپ» که از نمونههای نمایشی در قرن بیستم و هدفش روشنگری طبقات کارگر و قشر ضعیف جامعه است باید جایگاهی خارج از سالنهای پرزرق و برق داشته باشد که هادی عامل هم به این موضوع اشاره کرده است. او اجرای خود را تنها با یک بازیگر و ساخت تیپهای مختلف کمدی پیش میبرد. این نمایش برای تماشاگر جذابیت ویژهای دارد که صدای خندههای انفجاری مخاطبان سندی بر این ادعا است. این اجرا در مورد یک سرباز چینی است که توسط یک ببر نجات پیدا میکند و به زندگی برمیگردد، ولی مهمترین نکته این تئاتر کمدی اندیشمند بودن آن است؛ گویا یک ببر چینی به فرهنگ ایران سفر کرده است. عامل به وضعیت فعلی تئاتر ایران انتقاد دارد و معتقد است به سمت ابتذال و باج دادن به تماشاگر پیش میرود. به همین مناسبت با هادی عامل، کارگردان نمایش گفتوگو کردهایم.
سرچشمه شروع این نمایش کجاست؟ چرا به داریو فو علاقه دارید؟
این چهارمین کار من از داریو فو است. مقالهای هم از داریو به فارسی ترجمه کردهام. سبک و شیوه انتقادی داریو را بهشدت میپسندم. او چهل و خوردهای بار دادگاه رفته است و هفت سال در زندان بوده و بسیار کتک خورده است. ما ترجمههای خوبی از او نداریم. با ترجمههای جاهد جهانشاهی با او آشنا و بسیار جذب او شدم. علاقه داشتم ببینم چگونه میشود نمایشهای فو را در فرهنگ ایرانی خودمان اجرا کرد. وقتی «افسانه ببر» به ترجمه صدرالدین زاهد را خواندم واقعا اسیر این متن شدم. این ترجمه در فضای مجازی بود. او در فرانسه بود و دسترسی خاصی به وی نداشتم. بنابراین، این نمایش را ۱۸۰ درجه تغییر داده و در واقع این اجرا، اقتباسی از آن نمایشنامه است. این نمایش را اولین بار در کافه چارسو در سال ۱۳۹۰ بهعنوان کار محیطی اجرا کردیم و کمکهزینهای هم به ما ندادند و گفتند تنها ۲۰ درصد درآمد را از ما میگیرند. استقبال بسیار خوبی شد ولی کم کم جلوی کار ما را گرفتند. ما را از سالن چارسو به سمت سالن اصلی تئاتر شهر آورده بودند؛ ولی حیف جلوی کار ما را گرفتند.
اجراهای فراوانی از داریو فو دیدهایم، ولی بسیاری از این کارها از شیوه اجرایی داریو فو دور میشوند. اما خوشبختانه در کار شما آن خمیره اصلی و آن سرمنشأ تئاتری فو را دیدهایم. به نظرم شما در این زمینه تحقیق بسیاری کردهاید. چطور اینگونه شده است؟
در آن مقالهای که از داریو فو ترجمه کردهام همه چیز توضیح داده شده است. آن تکنیک «گرملوت» نام دارد. زبان اختراعی گرملوت داریو فو ترکیبی از «جیبوش» زبان روستای خود فو است. (زبانی که هیچ معنای خاصی نداشته و فقط بهعنوان حالت حرف زدن استفاده میشده است) مثلا مانند بلغور کردن یا حرف زدن بدون استفاده از واژه که با سرعت در گفتار، جویده جویده گفتن کلمات و رعایت کردن حالت و موقعیت نمایشی به کار برده میشود تا بیننده متوجه مطلب شود.
مرحله بعد «ماکارونیک» است که زبان در هم جویده و قاطی و پاتی حرف زدن است. این زبان ترکیبی از زبانهای متفاوت عامیانه است؛ مانند زبانهای زرگری، مطربی، زبان برعکس که در نمایشهای سنتی ایرانی از آنها بسیار
استفاده میشود. مثل همان واژه فیوز که در زبان نمایش سنتی ایرانی به کار برده میشود. در آخر «انوماتویا» است که زبان حیوانات، اشیا و اصوات و هر صوتی است که میتواند به فضاسازی کمک کند. بنابراین در نمایشهای ایتالیاییای که او نوشته است، در بعضی موارد واژههای فرانسوی یا انگلیسی و... هم وجود دارد و از تکرار آواها یا صدای ابزار مثلا صدای ماشینهایی که استارت نمیزنند و چیزهای دیگر برای بیان منظورش استفاده میکند. این تکنیک داریو فو را ما در زبان ببر و بچهاش استفاده کردهایم.
همچنین ما با رویکردهای متفاوتی سراغ آثار نمایشی میرویم. ما یک متن نمایشی بزرگ را آنقدر کوچک میکنیم که اندازه خودمان شود یا برعکس؛ ولی توجه نمیکنیم که ما بهترین شیوههای نقالی و قوالی را داریم. بدن و صدای مرشد مرادی را ببینید؛ اسب و ببر میشود و همه کار میکند. ما باید یک اثر نمایشی را برای خودمان کنیم. من شـــــیوه نمایش ایرانی را بســیار دوست دارم و کلــــی تخته حوضی کار کردهام.
نظرتان در مورد سالن خصوصی چیست؟ هماکنون در یک سالن خصوصی اجرا میروید و این پدیده جدیدی است. ارزیابیتان از این موضوع چگونه است؟
راستش را بخواهید اصلا نمیخواستم در این سالن اجرا بروم. از پنج سال پیش که این اجرا توقیف شد خواستم دوباره زندهاش کنم. خیلی دنبال این مساله بودم که به صورت معرکه این نمایش اجرا شود. یا در حقیقت یک فضای خالی داشته باشیم که تماشاگران دور آن بنشینند و کار را ببینند و حال کنند. اما ما چی داریم؟ مجبور شدیم در سالنی به این شکل اجرا برویم. خیلی تلاش کردم که این تئاتر را در لابیهای تئاتر شهر یا در قشقایی اجرا ببرم و حتی پروپوزال برای پروژه پژوهشی سالن قشقایی پر کردم، اما از بس مدیران عوض شدند و کسی به ما توجه نکرد مجبور شدم اینجا اجرا برویم. تازه این موضوع را هم بگویم که این سالن را هم شانسی گرفتیم. یک گروهی اجرا داشت و مثل اینکه طفلکیها نتوانستند کار خود را به سرانجام برسانند و برای همین به ما زنگ زدند و گفتند میتوانید چند روز دیگر اجرا بروید؟من هم پاسخ مثبت دادم. اجرا را شروع کردیم ولی نتوانستیم تبلیغات خوبی بکنیم. حالا با استقبال خود مردم و تبلیغات دهان به دهان سالن ما پر شده است و این همه آدم به دیدن این تئاتر میآیند. ما حتی بروشور هم نداشتیم.
آینده تئاتر خصوصی را چگونه میبینید؟
بیمهری دولت به تئاتر خصوصی فراوان است. مثل باقی چیزها ما برای هیچ چیزی برنامه نداریم. هر سالن، ساز خود را مینوازد و یک برنامه متفاوت دارد. دولت باید یارانه بدهد و حمایت کند. امروز این سالنها باز شدهاند و بهزودی این تئاترها بسته خواهند شد.
کاش چراغ تئاتر روشنتر شود. یک گروه تئاتری میآید که ۲۰ نفر هستند و درنهایت پولی برای آنها نمیماند. یکسری تئاترها هستند که باید بیشتر از سه سال تمرین شوند و بهعنوان یک پدیده تاریخی اجرا بروند. این تئاترها لابراتوار و محل خلق هستند. اما حالا چه شده است؟ یک مشت آدم شارلاتان که بلد هستند سر و صدا کنند و چند بازیگر بیخود تلویزیونی را در کارشان دارند، آمدهاند بدون هیچ دکور و زیباشناسی خاصی اجرا میروند. من شانس آوردم امیر جعفری در شبکههای مجازی کار ما تبلیغ کرد و دوست خوبی برای من بود. بیترس و واهمه بگویم که تئاتر ما به سمت باج دادن به تماشاچی و ابتذال میرود.
آخرین ببر مازندران در سال ۱۳۳۸ شکار و نابود شده است. حالا تماشاگر آمده است در این نمایش میخندد، ولی باید کلی چیز هم یاد بگیرد و بیاموزد. لزوما کمدی نشانه یک چیز سطح پایین نیست؛ بلکه میتواند بسیار روشنگر هم باشد.
نویسنده : سیدحسین رسولی